یک سایکوز گــــــــــــــــــــذرا

یک سایکوز گــــــــــــــــــــذرا

می نویسم و می خونمتون؛چیزی که الان کم یابه!
یک سایکوز گــــــــــــــــــــذرا

یک سایکوز گــــــــــــــــــــذرا

می نویسم و می خونمتون؛چیزی که الان کم یابه!

صبرداشته باشید

حضرت علی: بگذارید و بگذرید و دل مبندید

                                     چشم بیندازید و دل مبازید که     

                                                         دیر یا زود باید گذاشت و گذشت

پی نوشت>>صبرداشته باشید.....امید به آینده رساترین اعتراض ماست.

روزت مبارک آنکه می گویند جنس مخالفم

روز.............. زن.........اتهام..........او را به بی وفایی

و زن این جنس که می گویند مخالف من است.... بار دیگر در روزی دیگر شادمان است از اینکه لااقل می تواند روز خود را جشن گیرد

مادرم ........... زنم .............روزی مادرزنم   

""روز تــــــان مبـــــــــــارک""

بوسه می زنم بر دستانتان ..شما که سکوت را در هر زمان بر فریاد ترجیح دادید تا ما مردان باز هم بهانه ای برای تبریک گفتن داشته باشیم


چرا؟

در کجای دنیا ایستاده ام

سوالی بود که بارها از خود پرسیده ام


و تو هنوز هم به فکر آرایش چهره دوستانت هستی؟

افتخارت این است که آنان در قبال این همه زحمت تنها می گویند چه دختر خوشگل و دست به صورتی!!!


و فردا .. در کنار من.......... ابروانت را هر چه تنگ تر می کنی تا غرور نشسته بر صورتت بیشتر نمایان شود!!

بخدا حفظ هستم ماجرا را.....دیگر از جشن عروسی دیروز برایم چیزی نگو.


چه داماد خوشگلی.... چه هدایایی... ناز عروس رو خیلی می کشید.... آنقدر التماسم کردند تا آخر رقصیدم....اون دخترک سیاه  بهم می گفت وای چقدر تو سفیدی...اه پسرها نگاهم میکردن و من شالم رو کشیدم....یکی از مهمونا به مامان می گفت دخترت مجرده آخه منم یه پسر دارم برسیم خدمتون؟.


در آخر تو دیروز دلشاد بودی و غرق غرور خودساخته و امروز من چه؟

باید تحمل کنم آن عشوه گری ها و این دلتنگی های به ظاهر دیوانه کننده ات نسبت به من و بشنوم همان جمله ی معروف و کنایه ایت که با هر عروسی رفتن و آمدن تکرار می کنی:

کاش ....


و من هیچ گاه درمقابل این حجمه های بی امانت چیزی نگفتم جزء اینکه>>"انشالله"

واقعا برعکس شده؟

پسر عمو... پسرعمو                بله......!

پسرعمو "تقارن" یعنی چی؟ اصلا دایره چندتا تقارن داره؟


گفتم: بی نهایــــــت


پسرعمو اونوقت قرینه چیه؟


من او را "دوست ندارم"            چی؟

گفتم من او را دوست ندارم.


پسرعمو آخه...اون تورو خیلی دوست داره..


لبخند تلخی زدمو گفتم: آفریــــن


قرینه یعنی همین..........یعنی "برعکـــــــــس"


یادمان>> یادش بخیر روزی که این متن رو توی وبلاگم نوشتم فکرشو نمیکردم که اصلا ریاضی بلد نیستم!!!

فهمیده بود

برایم از خاطرات روزهای تولدش می گفت و اینکه چه کسانی حضور داشتند و چه مراسمی بود

گوش می کردم

پرسید:  تو بگو؟

گفتم : از چی؟

گفت:خب از تولدات


می دانید چقدر تلخ است آدم از خاطرات نداشته اش تعریف کند

سکوت کردم...خیلی شیک  شکستم

گفتم: بسیار زیبا بود.

امروز

 امروز چه تنهایم در میان حجمه های شما


نقاب

عزیزم:

هنگامی که مهربان نیستی 

آن چنان به استقبال استدلال های نادرست خود می روی که  

تنها 

     نقاب عریان تنهایی هایت به تو افتخار می کند 

 

پی نوشت:  دلیلی نیست تو استدلال می آوری؟ می دانی که تنهایی زیباترین لحظه است

می دونستی؟

داره ناز می کنه.....می خواد عشوه بیاد....فکر می کنه عزتش بالاتر میره

تصور می کردم مردم به غیر از خودشون به کس دیگه ای فکر نمی کنن.  

فریب خودرم...خودمو قول زدم. باور کن مردم به هر کسی فکر می کنن غیر خودشون. 

 

نمی دونم یادت هست تو و من هم از همون مردمی...ولی یه تفاوت کوچلو داریم.  

توخیلی مغروری 

 

من........... چی؟؟ من!!!!! چه واژه غریبی برای "من بودن" ......کاش می گفتی "تو".. خیلی وقته گذشتم از خودم برای تو....و این آخر خودخواهیست. 

 می دونستی؟!

سبک

تلخ می دانم شیرینی این احساس را 

پی نوشت؟ گاهی حرف زدن سبکم می کند و این همان سنگینی سکوتی است که به دلم نشسته 

 

ما

من دوستت دارم...... من برایت می میرم... من بدون تو هیچم... برای من هیچ کسی مانند تو نیست


من از تو دلگیرم.... من از تو رنجیدم.... من طاقت ندارم.... من ازت متنفرم


می بینی در عشق هم خودخواهی موج می زند باور کن.


آن چنان بر "من هایت" تکیه کرده ای آن چنان در "من" لذت طلبت غرق شده ای که نهایت را نمی فهمی.


مگر نمی گویند عاشق باید تنها به فکر شادی معشوق باشد و در پی گام گرفتن و به عرصه گذاشتن "من" خویش نباشد. اما تو چه؟


دوستم داری چون "منت" می خواهد.... متنفری چون "منت" می خواهد


رهاشو از این همه خودخواهی "من" بودن.....یکبار هم "ما" را داد بزن.

محرم..نامحرم

 من معتقدم محرم و نامحرم در چشم نیست در چشم انداز است

این نیز بگذرد

این نیز بگذرد...

روز ها گذشتند...احساس هم زودگذر است

گاهی تنهایی.. زیباترین لحظات یک عاشق است....ولو معشوق است که تنهایی را بهانه ای برای آشنایی قرار می دهد.


تفاوت ها آشکارند.....  .  .   .     .      .  ولی این بار آشکاراست که معشوق منم...


تو مگر......

عزیزم خیلی وقت هست می گویی: تو مگر دل نداری؟!

تو مگر مرا دوستم نداری ؟!

تو مگر اشک هایم را نمی بینی؟!


در پاسخ می شنوی: من وابسته ی هیچ کسی نیستم.


می بینی بتی که از خود ساخته ام.

 مردها هر چه هم که باشند.....یک مرد هستند و ضعیف.

نگاه به فریادهایشان نکن

                                    تنها تظاهریست برای پوشش ضعفشان


تو سال هاست دل مرا ربوده ای.... و من باور ندارم.


هنوز هم می گویی: "عشق همه چیز است"


زندگی ادامه دارد

زندگی ادامه دارد...


                          باور کن شعار نیست.

حرف نیست.

تجربه نیست.

                        خود زندگیست.


تو یاد گرفته ای خود را فراموش کنی... تنها بخاطر یک آغوش گرم دل را ‌‌؛هم آلود کنی.


اما من در دنیای زندگی می کنم که نمی دانم اصل خویش را....حال می گویی می توانم تو را نیز درک کنم؟؟!


باور کن بدون حضور تو زندگی باز جاریست. چیزی که تو هرگز قبول نداشتی!!!



امید

تاس هایت را دوباره بنداز

                                                                                                اندک امیدی باقیست