یک سایکوز گــــــــــــــــــــذرا

یک سایکوز گــــــــــــــــــــذرا

می نویسم و می خونمتون؛چیزی که الان کم یابه!
یک سایکوز گــــــــــــــــــــذرا

یک سایکوز گــــــــــــــــــــذرا

می نویسم و می خونمتون؛چیزی که الان کم یابه!

سقوط

اگر از گل بنفشه بر بام سقوط کنم......تو ببین که چگونه از دل ها پرده بر میدارم


یادمان>یاد خسروشکیبایی عزیز بخیر...که پرده از دل ها با بازیگریش برمی داشت و چه اشک ها که جاری نشد!!!

شبانگاهی

شبانگاها                     جوان                                 شب نشینی

                                                                                                   آرامش

                                                  قهوه تلخ

                       نت 


چون آن ابر نوبهارم من،،به دل شورگریه دارم من،،می توانمو ناتوانم من


یادمان>ترانه شبانگاهی عبدالحسین مختاباد هنوز هم کهنه نیست

یاد>پسر تو الان باید تو فاز رپو...عشقو...دوستی...خوش گذرونی باشی! هستم؟

باران>دوست عزیزکه گفتی نوشته هام کوچیکه درستش کردم اما وقتی بزرگتر میشه قالب وبلاگ رو میزنه بهم حالا شما بسازید با ما دیگر

قهوه تلخ

آری از وقتی قهوه تلخ هم گران شده عاشقی دیگر نمی ارزد حتی به شب نشینی هم!!!


۱>>یارانه ها اجرا نشده قیمت ها حالت صعودی دارند


سه پست

می دونم یه مقدمه می خواد ولی من بلد نیستم


 من ماشین،،.پول ،،ملک و املاک ،هیچی ندارم اما  عشق تا دلتون بخواد دارم....

اگه عشق بسه من عاشقم

می خواستم بگم  یعنی باید بگم با من ازدواج می کنی؟!


یادمان>> 305 عجب دورانی دارن این جوان ها...توی فاز عشق و تنها عشقو...

پی نوشت>> این سه پستم تقریبا چکیده یک پست هست ولی از دیدگاه های متفاوت

روزیاد>> 27 شهریور روز بزرگداشت شهریار شاعر توانای آذربایجانی گرامی باد

در خانه ها ستم میشد

> چیزی ندارم...خونه...ماشین..درآمد... نه

>عشق تا دلت بخواد....آره


><خانه ای می خوام تنها در آن عشق باشد


>آری اما در خانه ها ستم میشد من خبر داشتم

..

بله این عکس پایین خودم بودم..........تعجب؟؟؟  .........چیه فکرکردی مایکل جکسون یا آنجلینا جولیه.....بی خود دلتون رو صابون زدید


البته این عکس مال چندین سال قبل است زمانی که من 18 سال داشتم...

راستش اونجا هم خونه ماست....خونه ما چون بزرگ بود و از آنجایی ما علاقه خاصی به پسرخاله خود داشتیم مجلس عقد رو انداختیم خونه ما...از فیلم برداری گرفته....تا چیدن بشقاب ها ... پذیرایی... شستن ظرف ها به عهده من نبود....اخه از بس این پسرخاله برای ما عزیزه


هیچی دیگه اون عکس رو هم برادر گرام بنده که وظیفه عکاسی به عهدش بود انداخته...دیگه بریده بودم و به قولی همون جا دراز کشیدم و لا لا


پی نوشت>> ببخشید من عموما این چنین پستی در وبلاگم نمی نویسم ولی خواستم تنوعی باشد

پی نوشت>> حالا به نظرتون این صابر وبلاگی به اون صابر توی عکس شباهتی داشت؟؟ چون هر کدوم از ما یه تصوری از دوست وبلاگیمون داریم..البته اون عکس مال 18 سالگی منه

برای دیدن عکس بزرگ کلیک کنید: کلیک

خاطرات

اگه گفتین این کیـــــــــــــــــــه؟؟

البته ببخشید اگه کمی حالت خودمونی داره.چون اخه خودش که نمی دونه دارن عکس میگیرن

صبرکنید لود بشه//کمی

 اینو کلیک کنید >>  عکس

پی نوشت>> حالا شما حدس بزنید من میگم در چه موقعیتی بوده و مال چه زمانی بوده؟

 

قولی نمی دهم

فاصله ای نیست میان یک آغاز تا پایانش......من تنها پایانی را آغاز کردم


آغاز این بود که قول دادم که دیگر هیچ قولی ندهم.

از قلبی که برای خودش صدا ندارد انتظار داری برای تو چه صدایی داشته باشد؟!


یادمان: منظور من به عشق و رابطه ی دختر و پسر محدود نمی شه

خاطرات نداشته

پدر: مگر من از اول به تو نگفته بودم نرو،،،نبین،،نشنو،، نگفته بودم؟! مگر گوش کردی گوش دادی


رفتی،، دیدی،، باز تجربه کردی،، چی شد؟.........فهمیدی اما الان!!!! دلت پرشد،،،روزت این شد؟!


من: گفتی،، شنیدم پدر،، بدبختی اینکه که عمل نکردم اما درد من اینکه نتونستم بگم،،داد بزنم،، برات بنویسم،، خفه شدم......سکوت کردم...این همون رنجی بود که فهمیدم. کاش بجای حرف زدن تنها یکبار گوش می دادید


امروز اولین روزی بود که پدر و پسر از خاطرات نداشته ی خود گفتند با یکدیگر

پدرم گفت من شنیدم.... من پرسیدم پدرم جواب داد.... تکرار کرد خندیدم... خندید خوشحال شدم دوستش دارم

شعر نو

می دونی بعضی آدم ها منطقی فکر می کنن مثل شعرهای نو خیلی سرد هستند


باید داغشون گرد.....حسشون کرد و بعد حفظشون


انتظار داشتی بمونم؟!.................وقتی هیچ کدام از این ها را بلد نبودی!!


تو چرا هیچ وقت یادم ندادی؟............از وقتی که بجای "جانم" ،،،"تو" صدام میزنی


یادمان>>من نه جرات عاشقی رو دارم نه ذوقشو

یادمان>>دوستان عزیز این تکه جمله هایی که می نویسم بیانگر زندگی واقعی من نیست(تخیلات)

عاشق شدن

می گویی: عاشق ماندن دلیل عاشق شدن است!

                                       چه بگویم جزء اینکه:خیلی ها می روند تا ثابت کنند که عاشق هستند


پی نوشت>>به قول دوستمان که می گفت: من به آمار زمین مشکوکم ..اگر این سطح پر از آدم هاست....پس چرا این همه آدم، تنهاست