گاهی بودن را چنان می فهمم که دانستن نبودن برایم تصوری عجب سخت است
می اندیشم پس هستم دیگر شعاریست قدیمی
می شود با تو زنده بود ولو........زندگی!!! نمی دانم
پرسید باران را که می بارد یادت آید روز وصال؟
جواب دادم: لاغر شده ام؟
پرسید: عاشقی یا معشوق؟
سخت بود بگویی هردو اش خوب است به شرطی که..... همیشه آن یکی باشی
یادمان>بارانی می آید در اینجا جاودانه تا شب گویی خواهد بارید
ای عاشقا کسی هست به ما بگه چی می کشید؟