-
قولی نمی دهم
جمعه 19 شهریورماه سال 1389 23:29
فاصله ای نیست میان یک آغاز تا پایانش......من تنها پایانی را آغاز کردم آغاز این بود که قول دادم که دیگر هیچ قولی ندهم. از قلبی که برای خودش صدا ندارد انتظار داری برای تو چه صدایی داشته باشد؟! یادمان: منظور من به عشق و رابطه ی دختر و پسر محدود نمی شه
-
خاطرات نداشته
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 15:12
پدر: مگر من از اول به تو نگفته بودم نرو،،،نبین،،نشنو،، نگفته بودم؟! مگر گوش کردی گوش دادی رفتی،، دیدی،، باز تجربه کردی،، چی شد؟.........فهمیدی اما الان!!!! دلت پرشد،،،روزت این شد؟! من: گفتی،، شنیدم پدر،، بدبختی اینکه که عمل نکردم اما درد من اینکه نتونستم بگم،،داد بزنم،، برات بنویسم،، خفه شدم......سکوت کردم...این همون...
-
شعر نو
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 11:39
می دونی بعضی آدم ها منطقی فکر می کنن مثل شعرهای نو خیلی سرد هستند باید داغشون گرد.....حسشون کرد و بعد حفظشون انتظار داشتی بمونم؟!.................وقتی هیچ کدام از این ها را بلد نبودی!! تو چرا هیچ وقت یادم ندادی؟............ از وقتی که بجای "جانم" ،،،"تو" صدام میزنی یادمان>>من نه جرات عاشقی رو...
-
عاشق شدن
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 22:03
می گویی: عاشق ماندن دلیل عاشق شدن است! چه بگویم جزء اینکه: خیلی ها می روند تا ثابت کنند که عاشق هستند پی نوشت>>به قول دوستمان که می گفت: من به آمار زمین مشکوکم ..اگر این سطح پر از آدم هاست....پس چرا این همه آدم، تنهاست
-
تو می دانی؟
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 13:05
می دانی دیگر هیچ هم مثل اوایل نیست دیگر آن عشق نویس غمناک نیستم.........دیگر آن چرک نویس بی باک نیستم می بینی دیگر قهوه تلخ دوست ندارم .........دیگر آن شب نشین دلپاک نیستم من که هستم؟ تو می دانی این من ...من هم نیستم
-
چای شیرین
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 16:30
از عشق می گویی و.. بازهم یک صبح بخیر دیگر... بازهم خیلی دوستت دارم فدایت شوم دیگر... و باز یک صبحانه دیگر..... داشتم می گفتم: از عشق می گویی و هم چنان هم می زنی و من چه عاشقانه حل می شوم در تلخ ترین فنجان چای دنیا یادمان>> چای شیرین خیلی دوست داشتم اما الان..........نه
-
وقتی تازه می فهمی تا حالا خودت بودی؟!
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 21:14
سلام دوستان عزیزم... خوب هستید؟ ما را که نگو!!! ببخشید مدتی نبودم البته این مدتی نبودن هنوز ادامه داره به دو دلیل: یکم> مشکل در سیستم اینترنت من دوم>مشکل در سیستم کلی خود من برای همین واقعا نتونستم جواب نظرات شما رو بدم یا حتی به وبلاگ هاتون سر بزنم شرمنده ام بسیار از گل روی همتون... بعد از رفع مشکل جبران می کنم...
-
شیر یا قورباغه؟؟
جمعه 1 مردادماه سال 1389 12:04
سلام.امروز تصمیم گرفتم دیگر به ادامه فایل بندی نپردازم.و بصورت کلی و خلاصه وار به چگونگی خیانت زن و مرد اشاره کنم لطفا دقت کنید این چگونگی تنها شامل زنان و مردانی است که تا کنون خیانت نکرده اند و در واقع شامل زنان و شوهرانی است که زندگی سالمی دارند اما بنا به شرایطی درگیر خیانت شده اند وگرنه نوع خیانت دیگر افراد...
-
خیانت
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 14:04
""خیانت"" در جامعه ما خیانت شاید جزء بدترین و زشت ترین اعمال باشد... اما قضاوت ها چگونه اند؟! نباید یک طرفه به موضوع نگریست... در یک رابطه نامشروع عرضه و تقاضا یکسان است . یعنی در قبال خواسته ای> درخواستی مطرح است. فرمول: زن و مرد.......تشکیل خیانت....کدام مقصرن؟ هر دو..... چه آن مردی متاهلی که...
-
پاسخ بده!!!
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 09:54
پاسخ بده! من که بودم تو این چنین نه آنچنان که هست......پاسخ بده! ..پاسخ بده! گفتی: هر وقت از راه رفتن خسته شدی بدو!!! باران بود و دو حس.......بد_خوب؟ بد و خوبش نکنیم .........باران تمام شده اما این حس بد_خوب تمام شدنی نیست.....
-
شک
شنبه 26 تیرماه سال 1389 23:54
مشاوره. ...... مودب ...... با نزاکت...... ماهر...... روان شناس کلینیک روان شناسی. سه صندلی .. من... دومی و سومی خالیست فعلا(ا دقیقه) دختره داره گریه می کنه.........آه و ناله می کنه....... خسته شده.......شکسته شده اره گرفتی موضوع رو..... دوست پسرش یک واژه عجیب .... خیانت کرده تعهد در کار نیست........عشق کیلوی...
-
بی تو
جمعه 25 تیرماه سال 1389 23:20
دو دریچه دو نگاه دو پنچره دو رفیق دو همنشین دو حنجره دو مسافر توی مسیر زندگی دو عزیز دو همدم همیشگی دو تا اسم دوتا خاطره دو نقطه چین .....دو تا دورافتاده تنها نشین پی نوشت> چقدر این آهنگ نزدیک بود برای شروع اولین تغییر زندگی من.. برای دانلود آهنگ جدید استاد به وبلاگ دوست عزیزم مهدی جان مراجعه کنید.
-
خیلی
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 16:38
گاهی گفتن خیلی سخته .......... باور کنید!!! خیلی حرف هست ..خیلی درد هست...خیلی استادمون می گفت هر وقت دیدی یک نفر توی حرفاش زیاد از "خیلی" استفاده می کنه مثلا: می پرسی شما چندتا کتاب چاپ کردی میگه "خیلی".. شما برای عشقت چیکارا کردی "خیلی کارا" بدون داره از نگفتن فرار می کنه ...این فرد...
-
وایسا
شنبه 29 خردادماه سال 1389 00:49
چقدر جالب.............. هرچقدر من دورتر می شوم تو نزدیک تر می آیی من نزدیک تر می شوم تو دورتر می روی عقربه های ساعت هم دیگر خسته شده اند از گردش به دورتو.....وایسا !!!
-
اعتراف
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 21:15
می دانی تماشا می کنم دنیا در گذر است تنها تماشا می کنم غافل از این که درون من چه میگذرد؟! یادمان>> اعتراف........سخت......بی اراده.....(جمله بساز و اونو به حال الان من نسبت بده!!!)
-
صبرداشته باشید
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 21:08
حضرت علی: بگذارید و بگذرید و دل مبندید چشم بیندازید و دل مبازید که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت پی نوشت>> صبر داشته باشید.....امید به آینده رساترین اعتراض ماست.
-
روزت مبارک آنکه می گویند جنس مخالفم
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 22:17
روز.............. زن.........اتهام..........او را به بی وفایی و زن این جنس که می گویند مخالف من است.... بار دیگر در روزی دیگر شادمان است از اینکه لااقل می تواند روز خود را جشن گیرد مادرم ........... زنم .............روزی مادرزنم ""روز تــــــان مبـــــــــــارک"" بوسه می زنم بر دستانتان ..شما که...
-
چرا؟
سهشنبه 11 خردادماه سال 1389 22:02
در کجای دنیا ایستاده ام سوالی بود که بارها از خود پرسیده ام و تو هنوز هم به فکر آرایش چهره دوستانت هستی؟ افتخارت این است که آنان در قبال این همه زحمت تنها می گویند چه دختر خوشگل و دست به صورتی!!! و فردا .. در کنار من.......... ابروانت را هر چه تنگ تر می کنی تا غرور نشسته بر صورتت بیشتر نمایان شود!! بخدا حفظ هستم ماجرا...
-
واقعا برعکس شده؟
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 22:14
پسر عمو... پسرعمو بله......! پسرعمو "تقارن" یعنی چی؟ اصلا دایره چندتا تقارن داره؟ گفتم: بی نهایــــــت پسرعمو اونوقت قرینه چیه؟ من او را "دوست ندارم" چی؟ گفتم من او را دوست ندارم. پسرعمو آخه...اون تورو خیلی دوست داره.. لبخند تلخی زدمو گفتم: آفریــــن قرینه یعنی همین..........یعنی...
-
فهمیده بود
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 00:18
برایم از خاطرات روزهای تولدش می گفت و اینکه چه کسانی حضور داشتند و چه مراسمی بود گوش می کردم پرسید: تو بگو؟ گفتم : از چی؟ گفت:خب از تولدات می دانید چقدر تلخ است آدم از خاطرات نداشته اش تعریف کند سکوت کردم...خیلی شیک شکستم گفتم: بسیار زیبا بود.
-
امروز
جمعه 7 خردادماه سال 1389 12:08
امروز چه تنهایم در میان حجمه های شما
-
نقاب
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 18:11
عزیزم: هنگامی که مهربان نیستی آن چنان به استقبال استدلال های نادرست خود می روی که تنها نقاب عریان تنهایی هایت به تو افتخار می کند پی نوشت: دلیلی نیست تو استدلال می آوری؟ می دانی که تنهایی زیباترین لحظه است
-
می دونستی؟
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 14:41
داره ناز می کنه.....می خواد عشوه بیاد....فکر می کنه عزتش بالاتر میره تصور می کردم مردم به غیر از خودشون به کس دیگه ای فکر نمی کنن. فریب خودرم...خودمو قول زدم. باور کن مردم به هر کسی فکر می کنن غیر خودشون. نمی دونم یادت هست تو و من هم از همون مردمی...ولی یه تفاوت کوچلو داریم. توخیلی مغروری من........... چی؟؟ من!!!!! چه...
-
سبک
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 11:03
تلخ می دانم شیرینی این احساس را پی نوشت؟ گاهی حرف زدن سبکم می کند و این همان سنگینی سکوتی است که به دلم نشسته
-
ما
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 10:06
من دوستت دارم...... من برایت می میرم... من بدون تو هیچم... برای من هیچ کسی مانند تو نیست من از تو دلگیرم.... من از تو رنجیدم.... من طاقت ندارم.... من ازت متنفرم می بینی در عشق هم خودخواهی موج می زند باور کن. آن چنان بر "من هایت" تکیه کرده ای آن چنان در "من" لذت طلبت غرق شده ای که نهایت را نمی فهمی....
-
محرم..نامحرم
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 13:01
من معتقدم محرم و نامحرم در چشم نیست در چشم انداز است
-
این نیز بگذرد
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1389 17:11
این نیز بگذرد... روز ها گذشتند...احساس هم زودگذر است گاهی تنهایی.. زیباترین لحظات یک عاشق است....ولو معشوق است که تنهایی را بهانه ای برای آشنایی قرار می دهد. تفاوت ها آشکارند..... . . . . . ولی این بار آشکاراست که معشوق منم...
-
تو مگر......
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 20:33
عزیزم خیلی وقت هست می گویی: تو مگر دل نداری؟! تو مگر مرا دوستم نداری ؟! تو مگر اشک هایم را نمی بینی؟! در پاسخ می شنوی: من وابسته ی هیچ کسی نیستم. می بینی بتی که از خود ساخته ام. مردها هر چه هم که باشند.....یک مرد هستند و ضعیف. نگاه به فریادهایشان نکن تنها تظاهریست برای پوشش ضعفشان تو سال هاست دل مرا ربوده ای.... و من...
-
زندگی ادامه دارد
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 18:17
زندگی ادامه دارد... باور کن شعار نیست. حرف نیست. تجربه نیست. خود زندگیست. تو یاد گرفته ای خود را فراموش کنی... تنها بخاطر یک آغوش گرم دل را ؛هم آلود کنی. اما من در دنیای زندگی می کنم که نمی دانم اصل خویش را....حال می گویی می توانم تو را نیز درک کنم؟؟! باور کن بدون حضور تو زندگی باز جاریست . چیزی که تو هرگز قبول...
-
امید
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 21:53
تاس هایت را دوباره بنداز اندک امیدی باقیست