سلام.خوبین که انشالله. نوشته های قبلی تونم قشنگ بودن مثل همیشه.*در مورد زندگی مجردی دختران باهاتون موافقم وقتی خدا از همه چیز جفت آفریده خنده داره بگیم دخترا می تونن بی هیچ مشکلی تا آخر عمرشونو سر کنن..* عشق یعنی وقتی اسمش میاد یادش تو ذهن تکرار میشه انگاری قلبت میخواد از تو سینه دربیاد. عشق اونقدر صبورت میکنه که حتی بتونی به خاطرش ازش بگذری. *ماها وقتی همو می فهمیم وقتی برا هم مهمیم وقتی نگرانی های دوستامون نگرانمون میکنه هنوز میتونیم ادعا کنیم انسانیم هنوز میتونیم امیدوار باشیم که آرزو نیست فقط کافیه یه کم دور و برمونو بهتر ببینیم.
ممنون نسیم جان....که همیشه بدون هیچ چشم داشتی نظر میدید و منو شرمنده می کنید این برای ما وبلاگ نویسان ارزش بزرگیست ممنون از ارزش گذاریت نوشته هاتون جای تامل داره و تنها می تونم بگم شاید...... مرسی
صابر جان شاید مخاطب خودم باشم روزی را که قلم بدست گرفتیم هرگز با کسی و گروهی طرف باشیم برای خودمان نه برای دلمان می نوشتیم . برای نهان شده در دل .از خودش . برای خودش معشوقی هم اگر نبود در خیال و خیالیش می گفتیم. از کسی که مثل همه بود .بتی ساختیم . بی کم و کاست بقول نادرپور عزیز پیکر تراش پیرم و با تیشه ی خیال یک شب ترا ز مرمر شعر افریده ام ........
اری ما کار خود می کنیم به یادگار تا چه پیش اید . و که مخاطبمان باشد دیگر بعد را کسی نمیداند
کوروش جان همیشه با حرف هایت به من آرامش میدی چقدر زیبا می نویسی و بیان می کنی چقدر زیبا ممنون
سلام
آرزوی خوبیست...
اری
به گمانم نفسی فرصت دیدن داریم.
تا ته کوچه فقط حق دویدن داریم.
نشکند پشت دل از بار غم حادثه ها
مثل یک بید فقط حق خمیدن داریم.
...
زیبا بودممنون
یافت می نشود ! گشته ایم ما ...
اصلا؟؟
سلام


آرزو بر جوانان عیب نیست
هست!!!!
سیلام...
گشتم نبود...نگرد نیست...
جک داری میگیا...
آدام مادام یوخ قارداشیم...
نوکرم قارداش
سلام
خوبی؟
یه مدت نبودم.
مثل همیشه نوشته هات جای تامل داره.
مرسی که تو نبودم بهم سر میزنی
موفق باشی
سلام مهراز جان....
دلمان براتون تنگ شده
فک کن که ماها یه لحظه انسان باشیم.
توقع زیادی نیست؟؟؟!!!
اری...ولی بودنش اسونه؟
سلام.خوبین که انشالله. نوشته های قبلی تونم قشنگ بودن مثل همیشه.*در مورد زندگی مجردی دختران باهاتون موافقم وقتی خدا از همه چیز جفت آفریده خنده داره بگیم دخترا می تونن بی هیچ مشکلی تا آخر عمرشونو سر کنن..* عشق یعنی وقتی اسمش میاد یادش تو ذهن تکرار میشه انگاری قلبت میخواد از تو سینه دربیاد. عشق اونقدر صبورت میکنه که حتی بتونی به خاطرش ازش بگذری. *ماها وقتی همو می فهمیم وقتی برا هم مهمیم وقتی نگرانی های دوستامون نگرانمون میکنه هنوز میتونیم ادعا کنیم انسانیم هنوز میتونیم امیدوار باشیم که آرزو نیست فقط کافیه یه کم دور و برمونو بهتر ببینیم.
ممنون نسیم جان....که همیشه بدون هیچ چشم داشتی نظر میدید و منو شرمنده می کنید این برای ما وبلاگ نویسان ارزش بزرگیست ممنون از ارزش گذاریت
نوشته هاتون جای تامل داره و تنها می تونم بگم شاید......
مرسی
درود بر دوست آزاداندیشم
موردلطف قرارگرفتم لطفا اصلاحم کن
چشم
منم کلی ارزو کردم ها صابر
اخی..قبول باشه
با سه کلمه چند نقطه چقدر حرف می توان زد!!!!!!!!!!!!!!
به جای آه نیز
حرف که زیاد میشه زد کوروش جان اما درک چه؟
فوق العاده بود مثل همیشه...
قربونت مهشاد جان
سلام
یلی وقته منتظر اپت هستم نیودی
امیدوارم امروز اتفاقی برات نیوفتاده باشه
موفق باشی
نه عزیز هستم..ممنون
خیلی کوتاه و معنی دار!!
راستشو بخوای نمیدونم چی باید بگم
نمی دونم اما این روزها کلاً آرزو ها یکم متفاوت شدن!!! یه انتقاد : تصویر پستتون من رو خیلی می ترسونه
واقعا؟؟ اخه چرا؟؟
صابر جان
شاید مخاطب خودم باشم
روزی را که قلم بدست گرفتیم هرگز با کسی و گروهی طرف باشیم
برای خودمان
نه
برای دلمان می نوشتیم . برای نهان شده در دل .از خودش . برای خودش
معشوقی هم اگر نبود در خیال و خیالیش می گفتیم.
از کسی که مثل همه بود .بتی ساختیم . بی کم و کاست
بقول نادرپور عزیز
پیکر تراش پیرم و با تیشه ی خیال
یک شب ترا ز مرمر شعر افریده ام
........
اری ما کار خود می کنیم به یادگار تا چه پیش اید . و که مخاطبمان باشد
دیگر بعد را کسی نمیداند
کوروش جان همیشه با حرف هایت به من آرامش میدی چقدر زیبا می نویسی و بیان می کنی چقدر زیبا ممنون
سلام دوست عزیز
انسان بودن !!!!!!!
حس قشنگیه ؟؟!!
دوباره سلام
به روزم و منتظر حضور شما
چرا شکلک هایت اینقدر کم هستند
چشم ببخشید کمی درگیر کنفرانسم هستم در اولین فرصت میام
اره خیلی کمه
سلام
آپم
ابجی می یام...
سلام، از وبت خوشم اومد، یه جورایی آرامش داره. خوشحال میشم به منم سر بزنی
ممنون سانی جان ولی وقتی وبلاگ شما را کلیک می کنم می گوید در بلاگ اسکای موجود نیست چرا؟؟ لطفا ادرس جدید بگذار مرسی
سلام
چه ساعت قشنگی! به آدم روحیه میده!
یاد حرف یکی از دوستام افتادم که جای شب بخیر می گفت: شبت پرتقالی!
حالا من می گم همه ی ساعاتت پرتقالی
سلام مهراز جان ببخش چندروزی سرگرم کنفرانس هستم سر نزدم
مرسی ساعات شما هم پرتقالی
من رابطه عکسو با متن نفهمیدم
آیا در زیر آب انسان باید پیدا کرد؟
والا اگر زیر اب بود من غواص میشدم پیدا میکردم
سلام
بازم مورد لطف قرار گرفتم لطفا اصلاحم کن
اخه باز چرا؟؟
عیب نداره ادامه بده سبزبمانی
سلام من اومدم بالاخره
سر فرصت میام همه پست ها رو می خونم.
خوش اومدی...خواهش می کنم
دوباره سلام، یه حرفش جا مونده بود
ممنون
سلام صابر عزیز..
خوبی؟
این عکسه منو یاد گریه هایی میندازه که هیشکی نمی بینشون...
یاد وقتایی افتادم که فقط واسه دل خودم گریه میکردم..
ممنون شکیبا جان..
موقعیت سختی بود حتما آره؟
گشتم نبود ، نگرد نیست !
چشم
خیلی وقته گریه نکردم.
خشک شدم انگار!
دلم برای اشکهام تنگ شده...
نگران انسان بودنم نیستم...نگران بودنم هستم
سخت شده...
بدجور........
استدلال خوبیه ...همین بودنمان
شاید این بهترین آرزو باشه!
که امیدوارم روزی برسه که دیگه رویا نباشه
البته امیدوارم!
من نیز هنوز امیدوارم
من نیز...
من نیز....و تو هم؟!×
آره خیلی سخت بود...
هنوزم ادامه داره...
دیگه نمیدونم چه کنم...شاید گریه کردن و غصه خوردن سرنوشت من باشه...
ایشالا که شما به جای من شاد باشی...
شکیبا جان امیدوارم روزی برسد که غم و شادی را متناوب با هم تجربه کنی
نگران هم نباش درست میشه