سلام مرسی نقاب جونم این روزا دلم داره میترکه ولی همصدایی نیست گذشتم از معشوق به خاطر خود خواهیش به خاطر این که شکست منی رو که همه جوره سعی کردم دوست خوبی باشم گله ای نیست حق با توئه باید عاشق بود ولی نه عاشق شخص این یه تکراره به قولی شاید همون مگس روزی بشه بهترین راهنما واسه دوی ماراتون زندگی
همیشه کلاغ ها رو خیلی دوست داشتم با این که دسته ای زندگی میکنن ولی همیشه ازادن و تنها
سلام مینا جان..
هم صدا همیشه هست.... ولی هم راه کمتر پیدا میشه.
گاهی باید این گذشتن ها رو تجربه کنیم..اخر فردا نزدیک است
صابر جان احساس قشنگت خوشحالم می کنه از اینکه هنوز هم انسانیت وجود داره ولی متاسفانه یا خوشبختانه واقعیت هایی هست که واسم اتفاق افتاده زیاد تو رویا سیر نمی کنم چون همه رویاهام به واقعیت تبدیل می شه.. ممنون دوستم
معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد
برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان تساوی های جبری رانشان می داد خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت یک با یک برابر هست
از میان جمع شاگردان یکی برخاست همیشه یک نفر باید به پا خیزد به آرامی سخن سر داد تساوی اشتباهی فاحش و محض است
معلم مات بر جا ماند و او پرسید گر یک فرد انسان واحد یک بود ایا باز یک با یک برابر بود سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود و او با پوزخندی گفت اگر یک فرد انسان واحد یک بود آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود وانکه قلبی پک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود آن که صورت نقره گون چون قرص مه می داشت بالا بود وان سیه چرده که می نالید پایین بود اگریک فرد انسان واحد یک بود این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود نان و مال مفت خواران از کجا آماده می گردید یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟ یک اگر با یک برابر بود پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟ یا که زیر صربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟ معلم ناله آسا گفت
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید یک با یک برابر نیست
فکر می کنم که از همون اول هم ثروت بهتر بوده...اما همه ی معلم های دنیا ما رو گول زدن... و برای همین هم هست که دیگه به ما نمی گن انشا بنویسیم...چون دیگه اون قدر بزرگ شدیم که این رو احساس کنیم که ثروت بهتره...
شاید این طور باشه..... یعنی تا حالا گول خوردیم؟؟؟؟
در روزگاران کهن همه چیز بر عکس بود.
انسان هنگامی حقیقتا انسان است که به ماورای خویش سفر
کند و در واقع انسانیت او در همین سفر به ماورائ نهفته است
حال با این تفاسیر فکر می کنید انسانیتی هم هست.
موفق باشی
انسان............
نمی دانم
سلام
دیروز دوست امروز اشنا
کجایی خبری ازت نیست
بهتر از ما پیدا کردی
دوست همان دوست قدیمی است..
متاسفانه اندکی سرگرم امتحانات ترم دانشگاه هستم
سلام
مرسی نقاب جونم
این روزا دلم داره میترکه ولی همصدایی نیست
گذشتم از معشوق به خاطر خود خواهیش
به خاطر این که شکست منی رو که همه جوره سعی کردم دوست خوبی باشم
گله ای نیست
حق با توئه باید عاشق بود ولی نه عاشق شخص این یه تکراره
به قولی شاید همون مگس روزی بشه بهترین راهنما واسه دوی ماراتون زندگی
همیشه کلاغ ها رو خیلی دوست داشتم با این که دسته ای زندگی میکنن ولی همیشه ازادن و تنها
سلام مینا جان..
هم صدا همیشه هست.... ولی هم راه کمتر پیدا میشه.
گاهی باید این گذشتن ها رو تجربه کنیم..اخر فردا نزدیک است
صابر جان احساس قشنگت خوشحالم می کنه از اینکه هنوز هم انسانیت وجود داره ولی متاسفانه یا خوشبختانه واقعیت هایی هست که واسم اتفاق افتاده زیاد تو رویا سیر نمی کنم چون همه رویاهام به واقعیت تبدیل می شه.. ممنون دوستم
سوال این است: بهتر برای چی؟
برای قلبمان؟ برای دلمان؟ برای شکم و زیر شکممان؟ برای شعورمان ؟ یا برای بی شعوریمان؟
برای امروزمان؟ یا برای فردایمان؟
علم هرچه بیشتر می شود درد هم بیشتر می شود!
ثروت هم که معنای دیگر ازادیست!
بهتر چیست؟
البته شخصا انقدر دیوانه هستم که درد را دوست داشته باشم
درود ...
نظر جالبی دل زاده... تئوری خوبییه
واقعا؟! علم یا ثروت؟
ولی بنظر من دیگه علمی وجود نداره وقتی دانشگاهها کیلویی شده! نمره ها کیلویی شده ! مدرکها کیلویی شده!
چه بگویم<<
سلام...
خوبید؟
اومدم بگم که یه مطلب جدید گذاشتم اگه سر بزنید خوشحال میشم...
سبز باشید...[گل][گل]
سلام بر شما دوست عزیز...
بسیار عالی... چشم حتما مزاحم می شوم
سلام دیدم به حرفت گوش کنم بهتره قالب رو عوض کردم ممونم ازت
از شما هم ممنون هستی جان....
قالب وبلاگت عالیست...الان... من هم چند روز دیگر از پیچک قالبم را نو می کنم
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود
ولی آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد
برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
یک با یک برابر هست
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
معلم
مات بر جا ماند
و او پرسید
گر یک فرد انسان واحد یک بود ایا باز
یک با یک برابر بود
سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد
آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
وانکه قلبی پک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که صورت نقره گون
چون قرص مه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود
اگریک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر صربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید
یک با یک برابر نیست
ممنون مهراز عزیز.....بسیار زیبا بود
فکر می کنم که از همون اول هم ثروت بهتر بوده...اما همه ی معلم های دنیا ما رو گول زدن...
و برای همین هم هست که دیگه به ما نمی گن انشا بنویسیم...چون دیگه اون قدر بزرگ شدیم که این رو احساس کنیم که ثروت بهتره...
شاید این طور باشه..... یعنی تا حالا گول خوردیم؟؟؟؟
یاد بازی های دوران کودکی افتادم
ممنون نیلوفر جان
هیچ کدوم...!
شرافت و ابرو و معصومیت...
یه سری بزن عزیز
سلام خوبی؟
آپم بیا؟
منتظرتم
فعلا
سپاس فراوان از شما...
چشم
به نظر تو زیاده؟
نه.........
خدایا
زیاده؟
والا چه عرض کنم... حتما شایدهم نه
خب معلومه ثروت
چون وقتی ثروت داشته باشی می تونی بری هر رشته ای که دوست داری تحصیل کنی دیگه
جالب
ممنون